شعر و شاعران ایران‌زمین

http://usef61.blog.ir/

۱۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

شرح ضعفم از سگان آستان خود بپرس

از کسان یک بار حال ناتوان خود بپرس

شب به کویت مردمان را نیست خواب از دیده‌ام

گر زمن باور نداری از سگان خود بپرس

شرح دردم از زبان غیر پرسیدن چرا

می‌کنی چون لطف باری از زبان خود بپرس

دور از آن کو تا به کی باشی دلا بی خان ومان

این چه اوقاتست راه خان و مان خود بپرس

حال بیماران خود هرگز نمی‌پرسد چرا

وحشی این حال از مه نامهربان خود بپرس

 

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش

چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن

صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش

وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست

گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش

وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم

گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش

صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش

من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش

گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش

غماز در کمین گهرهای راز بود

قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش

من بودم و نمودی و باقی خیال تو

رفتم که پرده‌ای بکشم بر نمود خویش

یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار

حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش

از چشم من به خود نگر و منع کن مرا

بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش

گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست

حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش

بزم نشاط یار کجا وین فغان زار

وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط

باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث

ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا

سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد

جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف

خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


 

 

مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ

رو که ما را به تو من‌بعد نه صلح است و نه جنگ

غمزه‌گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن

که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ

عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند

نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ

بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد

که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ

آه حسرت نه به آیینه‌ی وحشی آن کرد

که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


 

ز کوی آن پری دیوانه رفتم

نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه‌ی عشق

که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل

که کردم توبه وز میخانه رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی

ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم

چه می‌بود اینکه ساقی داد وحشی

که من از خود به یک پیمانه رفتم

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست

مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست

هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما

حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست

رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند

آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

آتش سردی که بگدازد درون سنگ را

هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست

بازی عشقست کاینجا عاقلان در شش درند

عقل کی منصوبهٔ این نرد می‌داند که چیست

قطره‌ای از بادهٔ عشقست سد دریای زهر

هر که یک پیمانهٔ زین می‌خورد، می‌داند که چیست

وحشی آنکس را که خونی چند رفت از راه چشم

علت آثار روی زرد می‌داند که چیست

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

باده کو تا خرد این دعوی بیجا ببرد

بی‌خودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

خوش بهشتیست خرابات کسی کان بگذاشت

دوزخ حسرت جاوید ز دنیا ببرد

ما و میخانه که تمکین گدایی‌در او

شوکت شاهی اسکندر و دارا ببرد

جام می کشتی نوح است چه پروا داریم

گر چه سیلاب فنا گنبد والا ببرد

جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند حرام

که به پیش دگری دست تمنا ببرد

عرصهٔ ما به مروت که ز عالم کم شد

هدهدی کو که به سر منزل عنقا ببرد

شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند

پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز

آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنیم

ما چه داریم که از ما نبرد یا ببرد

 

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

روم به جای دگر ، دل دهم به یار دگر

هوای یار دگر دارم و دیار دگر

به دیگری دهم این دل که خوار کردهٔ تست

چرا که عاشق تو دارد اعتبار دگر

میان ما و تو ناز و نیاز بر طرف است

به خود تو نیز بده بعد از این قرار دگر

خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم

به فکر صید دگر باشد و شکار دگر

خموش وحشی از انکار عشق او کاین حرف

حکایتیست که گفتی هزار بار دگر

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

خوشست آن مه به اغیار آزمودم

به من خوش نیست بسیار آزمودم

همان خوردم فریب وعدهٔ تو

ترا با آنکه سد بار آزمودم

ز تو گفتم ستمکاری نیاید

ترا نیز ای ستمکار آزمودم

به مهجوری صبوری کار من نیست

بسی خود را در این کار آزمودم

به من یار است دشمن‌تر ز اغیار

که هم اغیار و هم یار آزمودم

کسی کز عمر بهتر بود پیشم

نبود او هم وفادار آزمودم

اجل نسبت به درد هجر وحشی

نه چندان بود دشوار ، آزمودم

 

 

وحشی بافقی

 


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


 

در بزم وصل اگر چه همین در میان منم

چون نیک بنگری ز همه بر کران منم

رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن

آری کلیددار در بوستان منم

خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست

گر بوستان حسن ترا باغبان منم

معلوم مهربانی اهل هوس که چیست

بشنو سخن که عاشقم و مهربان منم

ای گل اگر به گفتهٔ وحشی عمل کنی

سد ساله نو بهار خزان را ضمان منم

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


 

اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن

بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن

یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع

بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن

بندهٔ بسیار خواهی داشت در فرمان خویش

گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن

باغبانا خار در راه تماشاچی منه

دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن

ضبط خود کن وحشی این گستاخ گویی تابه کی

باز می‌دانم که با او کار خواهی داشتن

 

وحشی بافقی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


زندگی تمهید اسباب فناست

ما و من افسانهٔ خواب فناست

غافلان تا چند سودای غرور

جنس این دکان همه باب فناست

مست ومخمورخیال ازخود روید

ششجهت یک عالم آب فناست

اینکه امواج نفس نامیدهٔم

چون به‌ خود پیچیده‌ گرداب فناست

خاک دیر و کعبه‌ام منظور نیست

اشک ما را سجده محراب فناست

خواه هستی واشمر خواهی عدم

نغمه‌ها در رهن مضراب فناست

هر چه از دنیا و عقبا بشنوی

حرف نامفهوم القاب فناست

آنچه زین دریا نمی‌آید به دست

گوهر تحقیق ناباب فناست

دورگردون یک دو دم میدان‌کشید

عمر، شاگرد رسن‌تاب فناست

ما نفس سرمایگان پر بسملیم

پرفشانی عذر بیتاب فناست

تا ابد، از نیستی نتوان گذشت

خاک این وادی‌ گل از آب فناست

بیدل از طور جنون غافل مباش

خاک بر سر کردن آداب فناست

 

بیدل دهلوی 


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را

هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را

یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت

حرف زلفت‌کرد سنبل رشتهٔ تقریر را

برنمی‌دارد عمارت خاک صحرای جنون

خواهی آبادم‌کنی بر باد ده تعمیر را

مانع بیتابی آزادگان فولاد نیست

ناله در وحشت گریبان می‌درّد زنجیر را

سخت دشوارست پرداز شکست رنگ‌من

بشکن ای نقاش اینجا خامهٔ تصویر را

موج‌خون‌من‌که‌آتش داغ‌گرمیهای‌اوست

می‌کند بال سمندر جوهر شمشیر را

چون‌ره‌خوابیده زین‌خوابی‌که فیضش‌کم مباد

تا به منزل برده‌ام سررشتهٔ تعبیر را

گربه‌این وجدست شور وحشت دیوانه‌ام

داغ‌حیرت می‌کند چون‌نقش‌پا زنجیررا

پای تا سر دردم اما زحمت کس نیستم

ناله‌ام در سینه خرمن می‌کند تأثیر را

تاکی ازغفلت به قید جسم فرساید دلت

یک نفس بر باد ده این خاک دامنگیر را

صبح عشرتگاه هستی ازشفق آبستن است

نیست جز خون‌گر بپالایدکسی این شیر را

دست از دنیا بدار و دامن آهی بگیر

تا بدانی همچو بیدل قدر دار وگیر را

بیدل دهلوی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


اگر به‌گلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما

ز پیکرسر وموج خجلت‌شود نمایان چو می ز مینا

ز چشم مستت اگر بیابد قبول‌کیفیت نگاهی

تپدزمستی‌به روی‌آیینه‌نقش جوهرچوموج صهبا

نخواند طفل جنون مزاجم خطی زپست وبلند هستی

شوم فلاطون ملک‌!دانش اگر شناسم سر ازکف پا

به هیچ صورت زدورگردون نصیب مانیست سربلندی

زبعد مردن مگر نسیمی غبار ما را برد به بالا

نه شام ما را سحرنویدی نه صبح ما راگل سفیدی

چو حاصل ماست ناامیدی غبار دنیا به فرق عقبا

رمیدی از دیده بی‌تأمل‌گذشتی آخر به صد تغافل

اگر ندیدی تپیدن دل شنیدنی داشت نالهٔ ما

ز صفحهٔ راز این دبستان ز نسخهٔ رنگ

بیدل دهلوی 

  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


نفس آشفته می‌دارد چوگل جمعیت ما را

پریشان می‌نویسدکلک موج احوال دریا را

در این وادی‌که می‌بایدگذشت از هرچه پیش آید

خوش‌آن رهروکه در دامان دی پیچید فردا را

ز درد مطلب نایاب تاکی‌گریه سرکردن

تمنا آخر از خجلت عرق‌کرد اشک رسوا را

به‌این فرصت مشو شیرازه بندنسخه‌ی هستی

سحر هم در عدم خواهد فراهم‌کرد اجزا را

گداز درد الفت فیض اکسیر دگر دارد

ز خون‌گشتن توان در دل‌گرفتن جمله‌اعضا را

به جای ناله می‌خیزد غبار خاکسارانت

صدا گردی‌ست یکسر ساغر نقش قدمها را

به آگاهی چه امکانست‌گردد جمع خوددا‌ری

که باهر موج می‌بایدگذشت از خویش دریارا

دراین‌گلشن‌چوگل‌یک پرزدن‌رخصت‌نمی‌باشد

مگر از رنگ یابی نسخه بال افشانی ما را

فلک تکلیف جاهت‌گرکند فال حماقت زن

که غیر ازگاو نتواندکشیدن بار دنیا را

چرا مجنون ما را درپریشانی وطن نبود

که‌از چشم غزالان‌خانه‌بردوش است صحرا‌را

نزاکتهاست در آغوش میناخانه‌ی حیرت

مژه برهم مزن تا نشکنی رنگ تماشا را

سیه روزی فروغ تیره‌بختان بس بود بیدل

ز دود خویش باشد سرمه چشم داغ دلها را

بیدل دهلوی


  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰


چه‌امکان است‌گرد غیرازین محفل‌شود پیدا

همان لیلی شود بی‌پرده تامحمل شود پیدا

غناگاه خطاب از احتیاج آگاه می‌گردد

کریم آواز ده کز شش جهت سایل شود پیدا

مجازاندیشی‌ات فهم حقیقت را نمی‌شاید

محال است اینکه حق ازعالم باطل شود پیدا

نفس را الفت دل هم ز وحشت برنمی‌آرد

ره ما طی نگردد گر همه منزل شود پیدا

برون دل نفس را پرفشان دیدم ندانستم

که‌عنقا چون شوداز بیضه‌گم‌بسمل شود پیدا

به‌گوهر وارسیدن موجها برهم زدن دارد

جهانی را شکافی سینه تا یک دل شود پیدا

ره آوارگی عمری‌ست می‌پویم نشد یارب

که چون تمثال یک آیینه‌وارم دل شود پیدا

ز محو عشق غیر از عشق نتوان یافت آثاری

به‌دریا قطره خون‌گردیدگم مشکل شود پیدا

شهیدان ادبگاه وفا را خون نمی‌باشد

مگر رنگ حنایی ازکف قاتل شود پیدا

سواد کنج معدومی قیامت عالمی دارد

که هرکس هرکجاگم‌شد ازین منزل شودپیدا

به رنگی موج خلقی ازتپیدن آب می‌گردد

کزین دریا به قدریک‌گهر ساحل شود پیدا

نفس تا هست زین مزرع تلاش دانه‌ی دل‌کن

که‌این‌گمگشته‌گر پیداشود حاصل شود پیدا

به قدر آگهی آماده ا ست اسباب تشویشت

طبیعت باید اینجا اندکی غافل شود پیدا

درین دریا دل هر قطره گهر درگوهر دارد

اگر بر روی آب آید همان بیدل شود پیدا

بیدل دهلوی

  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

بیدل دهلوی


ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق
در سال ۱۰۵۴‍ ﻫ.ق به دنیا آمد. او شاعر پارسی‌گوی است که از ترکان جغتایی برلاس یا ارلاس بدخشان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشه‌های ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
 بیدل ‌روز چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه‍.ق در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش تعیین کرده بود، دفن گردید.
 از بیدل غیر از دیوان غزلیات آثار ارزشمند دیگری در دست است که مهمترین آنها عبارتند از:

 مثنوی عرفان
 مثنوی محیط اعظم
 مثنوی طور معرفت
 مثنوی طلسم حیرت
 رباعیات
 چهار عنصر (زندگینامه خود نوشت شاعر(
 رقعات
 نکات
و .....

  • usef azadmanesh
  • ۰
  • ۰

 

 

اکنون اندکی می‌پردازیم به سرایندگان بعد از ورود اسلام به ایران

 

شاعران سده سوم(۲۰۰–۳۰۰ ق)

  ابواسحاق جویباری

  ابوحفص سغدی

  ابوزراعه معمری

  ابوسلیک گرگانی

  ابوشعیب هروی

  بسام کرد

  حنظله بادغیسی

  فرالاوی

  فیروز مشرقی

  محمد پسر وصیف سجزی

  محمود وراق هروی

شاعران سده چهارم هجری (۳۰۰–۴۰۰)

  ابوشکور بلخی

  ابوطاهر خسروانی

  ابوطیب مصعبی

  ابوالحسن آغاجی

  ابوالعباس ربنجنی

  ابوالعلاء شوشتری

  ابوالموید بلخی

  ابوعبدالله جنیدی

  استغنائی نیشابوری

  بدیع بلخی

  بشار مرغزی

  بندار رازی

  بوالمثل بخارایی

  ترکی کشی ایلاقی

  حکاک مرغزی

  خبازی نیشابوری

  خسروی سرخسی

  خواجه عبدالله انصاری

  دقیقی

  رابعه قزداری

  رودکی

  رونقی بخارایی

  سپهری بخارایی

  شاکر جلاب

  شهید بلخی

  طاهرچغانی

  طیان ژاژخا

  عماره مروزی

  قابوس وشمگیر

  قمری جرجانی

  کسایی مروزی

  لوکری

  محمد عبده کاتب

  مسعودی مروزی

  معروفی بلخی

  منتصر سامانی

  منجیک ترمذی

  منطقی رازی

شاعران سده پنجم هجری (۴۰۰–۵۰۰)

  ابوسعید ابوالخیر

  اسدی طوسی

  باباطاهر عریان

  خیام

  عسجدی

  عنصری

  عیوقی

  غضایری رازی

  فخرالدین اسعد گرگانی

  فرخی سیستانی

  فردوسی طوسی

  قطران تبریزی

  کافرک غزنوی

  لبیبی

  معنویی بخارایی

  منوچهری دامغانی

  ناصر خسرو

شاعران سده ششم هجری (۵۰۰–۶۰۰)

  اثیر اخسیکتی

  ادیب صابر

  انوری

  اوحدالدین کرمانی

  جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

  ذوالفقار (سیدقوام الدین حسین ابن صدرالدین علی شروانی)

  خاقانی شروانی

  رشیدالدین وطواط

  سنایی

  سوزنی سمرقندی

  عبدالحمید غزنوی

  عطار

  عمعق بخاری

  فلکی شروانی

  قوامی رازی

  مجیرالدین بیلقانی

  محمد سگزی

  مسعود سعد سلمان

  معزی

  مهستی گنجوی

  نظامی گنجوی

  احمد مشکوری

شاعران سده هفتم

  کمال‌الدین اصفهانی

  باباافضل کاشی

  بدر جاجرمی

  بساطی سمرقندی

  کیکاووس رازی

  زراتشت بهرام

  سعدی

  امین‌الدین بلیانی کازرونی

  مجدالدین همگر

  مغربی تبریزی

  مولوی

  نزاری قهستانی

  همام تبریزی

  امیر خسرو دهلوی

  ذوالفقار شروانی

  نجیب جُرفادقانی

  فرید اَحْوَلْ

شاعران سده هشتم

  جهان خاتون

  حافظ

  خواجوی کرمانی

  سلمان ساوجی

  شرف‌الدین رامی

  شیخ اطعمه

  نعمت‌الله ولی

  عبید زاکانی

  عماد فقیه کرمانی

  نظام‌الدین محمود قاری

  سید رضا کیا

  حیدر شیرازی

  رکن صاین

  جلال عضد شیرازی

  ناصر بخاری

  ملا محمد شیرین مغربی تبریزی

  افضل‌الدین کاشانی

  سیّد ذوالفقار

  حسن کاشی

  جلال عتیقی

رُکن‌دَعوایدار

شهاب مُهَمَّره

ناصر بَجه‌ای

عمادِ لُر

پادشاه‌خاتون

ناصر سیواسی

پوربهای جامی

ربیعی

حسن متکلّم

 عصامی

سیّد عضد

عصّار تبریزی

جلال طبیب

مظفِّ خوافی

میرکرمانی

معین جوینی

برهان بلخی

جنید شیرازی

شاه‌شجاع

شیخ کجج تبریزی جلال عُکاشه

شمس‌الدین کاشانی

ابن‌معین

روح عطّار

ابن نصوح

 قطب عتیقی

عطار همدانی

سعدبها

بهاءالدین ساوجی

ابن‌عماد

جستارهای وابسته

شاعران سدهٔ نهم

 قاسم انوار

  عصمت بخاری

  آذری طوسی

  ابن حسام

  ابن یمین

  امیرشاهی سبزواری

  جامی

  حامدی اصفهانی

  رضای سبزواری

  نزاری قهستانی

  قبولی هروی

  کاتبی ترشیزی

  کمال خجندی

شاعران سده دهم هجری

  آصفی هروی

 بابافغانی شیرازی

ثنایی مشهدی

ابوالفتح حاذق گیلانی

سحابی استرآبادی

شرف جهان قزوینی

شهیدی قمی

ضمیری اصفهانی

  ظهوری ترشیزی

  عرفی شیرازی

  غزالی مشهدی

  فکری جامه‌باف

  فیضی فیاضی

  قاسمی گنابادی

  لسانی شیرازی

  محتشم کاشانی

  میلی مشهدی

  نظیری نیشابوری

  نوعی خبوشانی

  وحشی بافقی

  ولی دشت‌بیاضی

  هاتفی خرجردی

  هلالی جغتایی

درویش دهکی

نظام استرآبادی

 اهلی شیرازی

وحید تبریزی

فهمی استرآبادی

حیرتی تونی

 فارغی مشهدی

عزیزی قزوینی

فضولی بغدادی

میر اشکی قمی

 خواری تبریزی

خواجگی عنایت

 صبری اصفهانی، شیخ رباعی

طرحی شیرازی

 شجاع (ملقب به کور)

کامی قزوینی

هجری قمی

حیدر کلیچه‌پز

عبدی بیگ نویدی

کاهی کابلی، قاسم

ملک قمی

قیدی شیرازی

 مخدوم شریفی

 نظام‌الدین هاشمی

قراری گیلانی

 حسابی نطنزی

رضایی کاشانی

میرک صالحی

حالتی تهرانی

 صرفی ساوجی

 حضوری قمی

قاضی نورالدین

غیرتی شیرازی

 یادگاربیگ حالتی

وقوعی نیشابوری

 وحشتی جوشقانی

 انیسی شاملو، یولقلی

وقوعی تبریزی

شعیب جوشقانی

 حیدر معمایی

فسونی یزدی

شاعران یازدهم هجری

  صائب تبریزی

  میررضی آرتیمانی

  کلیم کاشانی

  کمالی

  منیر لاهوری

  زلالی خوانساری

  نجیب کاشانی

  نظیری نیشابوری

  غنی کشمیری

  وحید قزوینی

  طالب آملی

  صابر کرمانی

  تأثیر تبریزی

  قاسم مشهدی

  مسیح کاشانی

  سلیم تهرانی

  واعظ قزوینی

  رفیع مشهدی

  قدسی مشهدی

  دانش مشهدی

  ظفرخان حسن

  نجیب کاشانی

  میرنجات اصفهانی

شاعران دوازدهم هجری

  حزین لاهیجی

  بیدل دهلوی

شاعران سده سیزدهم هجری

  هاتف اصفهانی

  آذر بیگدلی

  میرزا نصرالله بهار شیروانی

  عارف قزوینی

  ابراهیم نادری کازرونی

  وصال شیرازی

  قاآنی شیرازی

  فروغی بسطامی

  یغما جندقی

  نشاط اصفهانی

  مطیع

  صدرالسادات کازرونی

  کوثر علیشاه همدانی

  رضاقلی خان هدایت

  صباحی بیدگلی

  شیدای گراشی

شاعران معاصر (سدهٔ بیستم میلادی به این‌سو)

  ادیب برومند

  ایرج میرزا

  پروین اعتصامی

  حسین پژمان بختیاری

  حسین منزوی

  حمید سبزواری

  رحیم معینی کرمانشاهی

  رهی معیری

  ژاله قائم‌مقامی

  سید احمد حسینی

  محمدحسین بهجت (شهریار)

  سیمین بهبهانی

  علی سعیدی

  غلامرضا روحانی (اجنه)

  فخرعظمی ارغون

  قیصر امین‌پور

  محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا)

  محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا)

  محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

  محمدرضا تقوی‌فرد

  محمود عنبرانی

  مهدی اصغری عظمی (معین تبریزی)

  مهدی حمیدی شیرازی

  مهدی فرجی

  مهرداد اوستا

  میرزاده عشقی (سید محمد کردستانی)

  نصرالله مردانی

  هوشنگ ابتهاج (سایه)

 

 

  • usef azadmanesh