مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
رو که ما را به تو منبعد نه صلح است و نه جنگ
غمزهگو ناوک خود بیهده زن پس مفکن
که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ
عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند
نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ
بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
آه حسرت نه به آیینهی وحشی آن کرد
که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ
وحشی بافقی
- ۹۷/۰۱/۳۱